| ||
در متون ادبی فارسی، به ویژه در شعر، گهگاه شاعران به حروف یا کلماتی خاص بیش از حد معمول توجه میکنند. این توجه بیش از حد معمول گاه زیبایی خاصی به متن شعر میدهد و از طرفی واج آرایی حاصل از این کار نیز به زیبایی متن میافزاید. حاصل این توجه بیش از حد معمول خلق آثاری مثل آثار زیر است: التزام به شین چشمم که به چشم آن پری چشم افتاد از چشم پری به چشم من چشم افتاد رفتم که ز چشم او بدوزم چشمی چشمی شد و بر دو چشم من چشم افتاد التزام به کاف و گاف در این دَرگَه کِه گَه گَه کُه کَه و کَه کُه شود ناگَه التزام به ت و ب تیر و تبر ببر به بر پیر تیزگر گو: تیر تیز کن بتر از تیر تیزبر این هم التزام به دستنبو!! یارِ زیباروی دستنبو به دستم داد و دستم بو گرفت التزام به میم من مایل مه روی مسلسل مویم
مفتون میان مهوش مه رویم می میخورم و میان میخانه مدام مدح مَلِک مَلَک مکان میگویم
التزام به هیچ دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ در هیچ مپیچ دانی به جهان چه ماند اندر پس مرگ؟ عشق است و محبت است و باقی همه هیچ این هم التزامی دیگر کِی باشد کِی باشد و کِی باشد و کِی من مست ز وِی باشم و وِی مست ز مِی [ پنج شنبه 90/6/17 ] [ 2:31 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
چند وقت پیش یک جایی مطلب زیبایی را در مورد استقبال شعری شعرا از یکدیگر می خواندم که یکی از آن موارد خیلی نظرم را به خود جلب کرد بسیار مناسب دیدم که آن مطلب را اینجا نقل کنم تا دوستانم هم از خواندن آن لذت ببرند: قضیه از این قرار است که حافظ علیه الرحمه در شعر معروف خود می فرماید: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را هاتف اصفهانی به استقبال این بیت رفته و می گوید: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را هر آن کس چیز می بخشد ز ملک خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را استاد شهریار هم به استقبال این ابیات هاتف رفته و می فرماید: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را هر آن کس چیز می بخشد به سان مرد می بخشد نه چون هاتف که می بخشد سر و دست و تن و پا را سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که شور افکنده دلها را شاد و پیروز باشید.
[ جمعه 84/2/9 ] [ 1:41 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
در یک روز بسیار سرد زمستانی که برف فراوانی باریده بود (رشیدالدین وطواط) برای دیدار(ادیب صابر) عازم خانه او شد ـ این دو شاعر و فاضل معروف سالهای سال با هم دوست بودند و رابطه خوبی با هم داشتند و شوخیهای ان دو با هم زبانزد مردم بود ـ وقتی رشید در ان برف و سرما به در خانه ادیب رسید رد را زد و کنیز ادیب در را باز کرد و در جواب رشید گفت: ادیب در خانه نیست رشید همانجا این بیت را سرود و با صدای بلند خواند: آن کس که برون رود در این روز احمق تر از او کس دگر نیست و ادیب صدای او را از داخل خانه شنید دریچه بالای خانه خود را گشود و در جوابش چنین سرود: من خود به حرمسرای خویشم پیداست که در برون در کیست [ جمعه 83/11/23 ] [ 11:31 صبح ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
شیخ محمد علی مدرس تبریزی صاحب کتاب نفیس ریحانه الادب نقل می کند: روزی در این اندیشه بودم که آیا حافظ فردی با ایمان و متشرع و عابد و زاهد بود یا خیر؟ فکر کردم که خوب است به خود دیوان حافظ مراجعه کنم و از او فال بگیرم شاید خود پاسخ مرا بدهد. با این نیت دیوان را باز کردم که این شعر آمد: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت سر تسلیم من و خشت در میکده ها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت نا امیدم مکن از سابقه لطف ازل تو پس پرده چه دانی که که خوبست و که زشت؟ نه من از پرده تقوی به در افتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت حافظا روز اجل گر به کف آری جامی یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت [ دوشنبه 83/11/19 ] [ 3:30 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |