یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قالب وبلاگ

این روزها فصل نقل و انتقال در شهر ماست، ما هم خواستیم که در این ایام خانه‌مان را عوض کنیم، ولی هر چه گشتیم جایی مناسب پیدا نکردیم از بس که خانه گران شده است؛ این شعر رو از همشهری‌ام جناب یالقیز که مناسب حال بود، به یاد آوردم که تقدیم می‌کنم:

مفلسی پشتک زنان آید به ایران غم مخور

خانه احسان شود از بیخ ویران غم مخور

ای دل مسکین که دایم فکر مسکن می‌کنی

حتماً این مشکل شود بعد از تو آسان غم مخور

گر چنین گردد زمانه می‌کنی بر تن کفن

خاک بر سر می‌شوی ای زار و نالان غم مخور

چرخ گردون گرچه پنچر شد چو دور ما رسید

دایماً پنچر نماند چرخ دوران غم مخور

در خیابان با خیال خانه چون گردی خمار

گر گرفتت شحنه با صد گونه بهتان غم مخور

گرچه منزل هست نایاب و گران این روزها

عاقبت آن هم شود ارزان چو انسان غم مخور

بانک اگر با بیست و شش درصد دهد وامی به تو

کارمزد است آن نه بهره، ای مسلمان غم مخور

وادی رحمت[1] تو را باشد سرایی امن و دنج

این پریشانی رسد آنجا به پایان غم مخور

حافظ شیرین سخن، آن رند شوخ خوشمرام

این غزل را بهر تو کرده است عنوان غم مخور

«هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور»

یالقیزا در خواب و بیداری و صبح و ظهر و شام

تا بود وردت دلار و مارک و تومان غم مخور

 



[1]. گورستانی در تبریز.


[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 9:22 عصر ] [ نوروز امینی ] [ دیدگاه شما () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موسیقی وبلاگ
ابزارهای مفید
تماس با ما
استخاره آنلاین با قرآن کریم


Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 265278