| ||
این پست شامل یک شعر از حمید مصدق و دو پاسخ زیبا به آن است که یکی از فروغ فرخزاد و دیگری از شاعر جوان معاصر آقای جواد نوروزی است. البته یه جوابی هم خانمی به نام نفیسه حاجیکریمی به شعر آقای نوروزی داده بود که چون اشکال وزنی داشت، از ذکر آن صرفنظر کردم. اما این سه قطعه واقعا زیبا و تأثیرگذار است: حمید مصدق: تو به من خندیدی و نمیدانستی سیب را دزدیدم میدهد آزارم سیب را دزدیدی باغبان باغچه همسایه پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم جواد نوروزی (شاعر معاصر اهل کرج): سیب را دزدیده [ دوشنبه 94/6/2 ] [ 6:52 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
چندی پیش یک حدیث زیبایی منسوب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را در جایی خواندم که میفرمود: «روزگاری برای امت من خواهد آمد که در آن، پنج چیز را دوست میدارند و پنچ چیز را فراموش میکنند: 1ـ حکومت را دوست میدارند و عدالت را فراموش میکنند. 2ـ مال را دوست میدارند و زکات را فراموش میکنند. 3ـ قصرها را دوست میدارند و قبرها را فراموش میکنند. 4ـ زندگی را دوست میدارند و مرگ را فراموش میکنند. 5ـ دنیا را دوست میدارند و آخرت را فراموش میکنند.» حدیث بسیار تکاندهندهای بود. همان جمله اولش مرا یاد غوغای انتخابات و سر و دست شکستن نامزدها برای کسب رای بیشتر و تکیه زدن بر اریکه قدرت انداخت. به راستی که اینها حکومت را دوست میدارند ولی عدالت را فراموش کردهاند. اصلا هیچیک از اینها از خود نمیپرسد که من که در پس کسب رای مردم هستم، آیا میتوانم عدالت را هم برقرار کنم، یا اینکه نتیجه حکومت چند روزه یا چند ساله من، چیزی جز ظلم بیشتر و ناعدالتی بیشتر نخواهد شد؟ به راستی اینها با مغولان چه فرقی دارند؟ تنها فرقشان در نحوه رسیدن به قدرت است و گرنه نتیجه قدرت یافتن هر دو قشر، چیزی جز ظلم بیشتر برای مردم نبود. اینجا بود که بیاختیار یاد این قصیده زیبای سیف فرغانی افتادم که به هنگام حمله مغولان بر ایران آن را سروده است. آوردم تا شاید آنهایی که الان قدرت در دستشان است، کمی بیاندیشند. هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نیز بگذرد بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن تأثیر اختران شما نیز بگذرد این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم تا سختی کمان شما نیز بگذرد در باغ دولت دگران بود مدتی این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه این آب ناروان شما نیز بگذرد ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع این گرگی شبان شما نیز بگذرد پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست هم بر پیادگان شما نیز بگذرد ای دوستان! به نیکی خواهم دعای سیف یک روز بر زبان شما نیز بگذرد [ سه شنبه 94/4/2 ] [ 1:9 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
علیرضا قزوه شاعر انقلاب اسلامی، در جدیدترین سروده خود با عنوان «عقاب و جعبه کبریت!» که سرودهای است متفاوت، مسائل روز را با ادبیاتی زیبا و خواندنی به تصویر کشیده است:
میشد با یک مشت گوجهفرنگی لهیده در دست با چند سنگ و چند تخم مرغ بدبو به استقبال مردی رفت که آمد و رفت مردی که سهشنبههای مرا غمگین کرد میخواستم قی کنم بر فرش قرمز دیپلماسی که پهن شد به خاطر اردوغان تنها به خیابان زدم در اعتراض تکنفره پیاده راه افتادم به سمت خیابان و فکر میکردم به روز قدس به بیست و دوم بهمن و فکر میکنم به شرمالشیخ تا ژنو و لوزان و فکر میکنم به اسلام که پر شده است از زخم و بمباران از کمربندهای انفجار اسرائیلی و سعودی از سوسمار و اف شانزده از قرص آرامبخش و خیانت و فکر میکردم به اردوغان و شاه قطر به سرنوشت مصر و محمد المرسی به السیسی که حس میکند کسی است که میتواند خطابه بخواند و نقش جمال عبدالناصر را بازی کند! و فکر میکنم که شمر تعزیه لباس سبز اتقیا را دزدیده است حال آن که او گماشتهی چاقو است
و فکر میکنم [ چهارشنبه 94/2/9 ] [ 11:12 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست. [ جمعه 93/10/5 ] [ 7:6 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
در ایام عزاداری محرم امسال برای اولین بار شعری از شاعر دلسوخته اهلبیت آقای کلامی زنجانی خواندم که زبانحال حضرت لیلا در وداع جناب علی اکبر (علیه السلام) بود. شعری بسیار تأثیرگذار و زیبا که الحق از دلی سوخته برآمده ولاجرم بر دل مینشیند. ضمن آرزوی طول عمر برای جناب آقای کلامی بخشهایی از این شعر نسبتاً بلند را تقدیم میکنم: یاراداندا اوغول آللاه سنی زیبا یارادیب سرو آزاده کیمین قدیوی رعنا یارادیب حسنوی احسن ائدیب نقشیوی شایسته چکیب خُلقوی منطقوی مظهر طاها یارادیب بو گوزل گوزلره باخدیقجا گوزوم روشن اولور ازلی قدرت عجب دیده شهلا یارادیب کیم دویوبدی گول اوزوندن بالا تا منده دویام؟ سوگیلیم سنده خدا سومهلی سیما یارادیب [ پنج شنبه 93/8/22 ] [ 2:6 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
به مناسبت 27 شهریور و سالروز ارتحال استاد یگانه دوران شهریار شیرینبیان، و روز شعر و ادب فارسی، یکی از مصاحبههای استاد را تقدیم علاقمندان مینمایم. سؤال: لطفا اگر ممکن است بفرمائید عشق در شعرهای شما چه نقشی دارد؟ جواب:شما میدانید که اصولاً خودشناسی از راه علم و عقل و تفکر حاصل نمیشود. لازمه خودشناسی عشق است. عشق هم تشعشع ذات الهی است. اما مراتب مختلف دارد، کلاسهای متفاوت دارد. خیلیها هستند عشق و هنر را میگیرند، اما چون کلاسشان پائین است، لباس و ظاهر آن را به جای خود آنها میگیرند. تنها کسانی که به کلاس بالاتر میرسند، معنی اینها را درک میکنند. انسان هم یکمرتبه نمیتواند به بالاترین کلاس برسد، این است که انسان یکمرتبه حافظ متولد نمیشود. حافظ را باید از چهل سالگی به بالا شناخت؛ یعنی از وقتی که به آخرین کلاس رسیده. عشق در سنین مختلف، محدودههای مختلفی دارد. عشق به پدر، عشق به مادر، عشق به یک دختر (اما انسان کامل در این کلاسهای پائین درجا نمیزند)محدوده را بزرگتر و بزرگتر میکند تا جایی که تمام آفرینش را میگیرد و نظیر سعدی میگوید: عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست. با این وصف میتوان گفت که من با عشق زاده شدم، با عشق زندگی کردم و با عشق هم جان خواهم داد. طبعاً شعر من هم انعکاسی از روحیات واقعی خودم هست. [ دوشنبه 93/6/31 ] [ 1:49 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
چند وقت پیش یک جایی یک بیت شعر دیدم که نظرم رو جلب کرد: حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای گفت: یا باد است یا خواب است یا افسانهای خواستم که ادامه آن و نیز شاعرش رو پیدا کنم؛ طبق معمول اولین کاری که کردم تو اینترنت جستجو کردم. پس از جستجو متوجه شدم که این شعر از ابوسعید ابوالخیر است، اما نکتهای که بود این بود که نقلهای متفاوتی از آن در اینترنت وجود داشت؛ مثلاً یکی از نقلهای آن که در اینترنت پیدا کردم، چنین بود: حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای گفت: یا باد است، یا خواب است، یا افسانهای گفتمش: احوال عمرم را بگو تا حال چیست؟ گفت: یا رعد است، یا شمع است، یا پروانهای گفتمش: اینها که میبینی چرا دل بستهاند؟ گفت: یا کورند، یا مستاند، یا دیوانهای گفتمش: احوال عمرم را پس از مردن بگو گفت: یا باغ است، یا نار است، یا ویرانهای شم شاعری من میگفت که این شعر اشکالاتی دارد و احتمالاً طی نقلهای مختلف دگرگونیهایی در الفاظ آن به وجود آمده است؛ مثلاً در بیت اول، باد و خواب و افسانه با هم تناسب ندارند؛ یا در مصرع چهارم رعد و شمع با هم تناسب ندارند. این بود که به اصل دیوان ابوسعید ابوالخیر مراجعه کردم و دیدم که حدس من درست بود و این شعر هم تقطیع شده و هم طی نقلهای مختلف دچار دگرگونی شده است. این بود که خواستم هم متن تغییریافته و هم متن اصلی شعر را در اینجا ارائه کنم تا جویندگان آن، از این به بعد با متن اصلی شعر آشنا شوند و از تحریف آن خودداری کنند. حال عالم سر به سر پرسیدم از فرزانهای گفت: یا خاکی است، یا بادی است، یا افسانهای گفتمش: آن کس که او اندر طلب پویان بود؟ گفت: یا کوری است، یا کرّیست، یا دیوانهای گفتمش: احوال عمر ما چه باشد؟ عمر چیست؟ گفت: یا برقی است، یا شمعی است، یا پروانهای بر مثال قطرهی برف است در فصل تموز هیچ عاقل در چنین جاگاه سازد خانهای؟ یا مثال سیل خانست آب در فصل بهار هیچ زیرک در چنین منزل نشاند دانهای؟ فیلسوفی گفت اندر جانب هندوستان: حکمتی دیدم نوشته بر در بتخانهای گفتم: آن حکمت چه حکمت بود؟ گفت: این حکمت است آدمی را سنگ و شیشه چرخ چون دیوانهای نعمت دنیا و دنیا نزد حق بیگانه است هیچ عاقل مهر ورزد با چنین بیگانهای؟ خودتان شعر بدلی را با نسخه اصلی آن مقایسه کنید و ببینید که الحق چه میزان از حکمتهای موجود در نسخه اصلی، در نسخه بدلی حذف شده است. البته بیت آخر نسخه بدل هم نکته قشنگی دارد که به نظر من احتمالاً شاعری در استقبال از شعر ابوسعید سروده و به مرور با اصل شعر ممزوج شده است. [ یکشنبه 93/5/12 ] [ 12:28 صبح ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
ماه رمضان، ماه انس با خدا و مناجاتهای شبانه است. در این فکر بودم که مناجاتی از یکی از شاعران تقدیم شما بکنم که یادم افتاد چند سال پیش خودم یک مناجات منظوم نوشتم. در رجب سال 90، به اتفاق تنی چند از دوستان، در مسجد جامع تسوج ـ که یکی از مساجد تاریخی و فوقالعاده زیبای استان است ـ توفیق اعتکاف داشتیم. طبق معمول، دوستان قصد ریاضت دادن به گوشهای خود داشتند و از من میخواستند که پیش از سحر، مناجاتی بخوانم. من هم اوامر دوستان را اجابت میکردم و برخی از مناجاتهایی را که از حفظ داشتم، میخواندم. روز پانزده رجب به ذهنم خطور کرد که خودم نیز مناجاتی بسرایم. فیالحال قلم و کاغذی در دست گرفتم و گوشهای خزیدم و حاصل آن این مناجات چهارده بیتی شد که به محضر چهارده معصوم تقدیم نمودم. این مناجات به لطف خدا، در همان سال، در جشنواره شعر آیینی استان که سازمان تبلیغات اسلامی استان آذربایجان شرقی برگزار کرده بود، حائز رتبه برتر شد. مناجات اربعهعشریه «مناجات چهاردهبیتی تقدیم به چهارده معصوم» صبح آچیلیب منده مین امیدیلن درگهیوه گلمیشم ای ربّ من گلمیشم ایندی قاپونی آچ منه قوللوق ائدیم بیر نچه گون من سنه گلمیشم ایندی بو سینیق قلبیلن روحیمی آزاد ائدهسن حبسدن گلمیشم آماده دیدار اولام بلکه سنین حجتیوه یار اولام ای منی مندن آییران، هارداسان؟ ای منی مهمان چاغیران، هارداسان؟ آچ قاپونی ایندی قوناق گلمیشم سندن اوتور دونیانی ترک ائتمیشم آچ قاپونی گر چه که نالایقم اما سنین وصلیوه چوخ شایقم توت الیمی قویما هبوط ایلیم ورطه عصیانه سقوط ایلیم توت الیمی روحیمی آباد ایله آل منی مندن ئوزون آزاد ایله آل منی آلِ علییَه قُول ایله یوخسا منی زندگیدن سال چوله دنیانی آلِ علیسیز نیلورم؟ مهرین اونون مین جهانا وئرمهرم آلِ علیدن سورا هر نیلورم دنیادا بیر جاذبه من گورمورم کاش گله منتقم فاطمه تئزلیقیلان عزم ظهور ایلیه منده یِتَم محضرینه فیض آلام مقدمینه «آتشی» قوربان سالام [ یکشنبه 93/4/15 ] [ 12:33 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
این روزها فصل نقل و انتقال در شهر ماست، ما هم خواستیم که در این ایام خانهمان را عوض کنیم، ولی هر چه گشتیم جایی مناسب پیدا نکردیم از بس که خانه گران شده است؛ این شعر رو از همشهریام جناب یالقیز که مناسب حال بود، به یاد آوردم که تقدیم میکنم: مفلسی پشتک زنان آید به ایران غم مخور خانه احسان شود از بیخ ویران غم مخور ای دل مسکین که دایم فکر مسکن میکنی حتماً این مشکل شود بعد از تو آسان غم مخور گر چنین گردد زمانه میکنی بر تن کفن خاک بر سر میشوی ای زار و نالان غم مخور چرخ گردون گرچه پنچر شد چو دور ما رسید دایماً پنچر نماند چرخ دوران غم مخور در خیابان با خیال خانه چون گردی خمار گر گرفتت شحنه با صد گونه بهتان غم مخور گرچه منزل هست نایاب و گران این روزها عاقبت آن هم شود ارزان چو انسان غم مخور بانک اگر با بیست و شش درصد دهد وامی به تو کارمزد است آن نه بهره، ای مسلمان غم مخور وادی رحمت[1] تو را باشد سرایی امن و دنج این پریشانی رسد آنجا به پایان غم مخور حافظ شیرین سخن، آن رند شوخ خوشمرام این غزل را بهر تو کرده است عنوان غم مخور «هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور» یالقیزا در خواب و بیداری و صبح و ظهر و شام تا بود وردت دلار و مارک و تومان غم مخور
[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 9:22 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
مناجات زیر یکی از بهترین اشعار شاعر شیرینسخن آذرستان، هوشنگ جعفری است که به حضورتان تقدیم میکنم: من ایله سنم، سن من؛ بو جان دولودور سنلن باشدان باشا باخدیقجا، انسان دولودور سنلن سن سورهده باشلاندین، هر آیهده داشلاندین ای نور سماواتی، قرآن دولودور سنلن سن ایستهمهسهایدین کی، من شعره جالانمازدیم مندن غزل ایستیرسن، دیوان دولودور سنلن ان آغجا بولودلاردان، دونیانی چیچکلندیر گوز گورمهدیگین گورسون، هر یان دولودور سنلن هر گول کی عطیر ساچدی، سن ترلهدین اوستونده بال بارداغی تک کونلوم، شان شان دولودور سنلن من بیر گئجه خلوتده عرفانی سوکوب توکدوم مینبیر گوز آچیب گوردوم، عرفان دولودور سندن «سین» سوردهدی، «ب» بسمل، «ح» حمد، «الف» الرحمن «نون» نور مشعشعدور، سبحان دولودور سنلن گول قوی گولهشیندن بو، وورغونلار ایشقلانسین آچغین سحر آخشامدان، دان دان دولودور سنلن چک اوستومه بیر پرده، قوی عیبیمی گیزلهتسین سن رحمیده عمانسان، رحمان دولودور سنلن منلیک منی بوغموشدی، سس گلدی اوزاقلاردان اوز توپراقا قوی شاعر، ایران دولودور سنلن [ جمعه 92/12/2 ] [ 1:23 صبح ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |