| ||
علیرضا قزوه شاعر انقلاب اسلامی، در جدیدترین سروده خود با عنوان «عقاب و جعبه کبریت!» که سرودهای است متفاوت، مسائل روز را با ادبیاتی زیبا و خواندنی به تصویر کشیده است:
میشد با یک مشت گوجهفرنگی لهیده در دست با چند سنگ و چند تخم مرغ بدبو به استقبال مردی رفت که آمد و رفت مردی که سهشنبههای مرا غمگین کرد میخواستم قی کنم بر فرش قرمز دیپلماسی که پهن شد به خاطر اردوغان تنها به خیابان زدم در اعتراض تکنفره پیاده راه افتادم به سمت خیابان و فکر میکردم به روز قدس به بیست و دوم بهمن و فکر میکنم به شرمالشیخ تا ژنو و لوزان و فکر میکنم به اسلام که پر شده است از زخم و بمباران از کمربندهای انفجار اسرائیلی و سعودی از سوسمار و اف شانزده از قرص آرامبخش و خیانت و فکر میکردم به اردوغان و شاه قطر به سرنوشت مصر و محمد المرسی به السیسی که حس میکند کسی است که میتواند خطابه بخواند و نقش جمال عبدالناصر را بازی کند! و فکر میکنم که شمر تعزیه لباس سبز اتقیا را دزدیده است حال آن که او گماشتهی چاقو است
و فکر میکنم
اصلا چه اتفاق میافتاد در جهان عرب؟ در اسلام در مکه و مدینه و استانبول اگر کسی به نام ملک سلمان در ریاض نبود اگر پاچه ورمالیدهای به نام اردوغان اصلاً وجود نداشت چه اتفاق میافتاد در جهان اگر سر در شورای سازمان ملل بالای یک میخانه بود یا یک فاحشهخانه که در آن تولههای ملک عزیز میلولند کاش یکی از گارسونها بودم در هتلی در لوزان و میزدم زیر همه چیز از شرم الشیخ تا لوزان و تا ژنو انگشتم را میگذاشتم بر ماشههای گوجه فرنگیهای لهشده و شلیک میکردم به صورت کلاغی به نام اردوغان به مخرج ملک سلمان مرده و سیسی گازدار به صورت خلیفهای به نام منصور هادی و پرت میکردم به چشم پنج بعلاوهی یک و این منم هنوز حنظلهای به نام شعر گنجشکی در لباس احرام مخالف قورباغههایی که هر روز در صدر اخبار جهان نق میزنند در الجزیره و بی بی سی خرخاکیان و سوسکهای وطنفروش که فارسی را به لهجهی پاریسی پارس میکنند قلم به مزدهایی که تحلیل سیاسی میکنند در منوتوی گوگوش در صدای امریکا جاسوسهایی با ریشهای حنایی در انگلستان و شانزهلیزه که در حدیثهای تحریف دنبال اتهام تازه میگردند برای فاطمه (س) و علی(ع)! و فکر کردهاند که تهران جایی برای مسجد ضرار وهابیهاست! و آخرین رفراندمشان تا هنوز همان سقیفه است! طوفان قاطع! بادی بدبو که ول شده است از معدهی گشاد ملک وهابی! یمن ... صدای ناگهان بلال بوی خوش اویس قرن و انصارالله خارچشم امپراطوری عثمانی برادران مالک اشتر عمار یاسر علی (ع) باران ناگهان خداوند ... ** در چارشنبههای آخر سال ده هزار کیلو اورانیوم غنیشده را آتش زدند تا از رویش بپرند جان کری خانوم شرمن آقای فابیوس به شرط آن که چهارشنبه سوری را به رسمیت بشناسند! سلام و عرض ادب به بز به سال بز! ای کاش ماهوارهها و دیپلماسی نبود ما در غار میزیستیم و در امان بودیم از سرطان و نطق پریزیدنتها از شاخ و شانه کشیدنهای بزمچهها باختیم، همان شبی که به گرگها دست دادیم باختیم نه با کم و زیادی سانتریفیوژها با خندهها و مغازلهها و لبخندپرانیها باختیم وقتی که از یمن نگفتیم و دشمن ما از اسرائیل گفت نه طعنه نیست بگو بنوازند بگو به خیابان بریزند حتی تمام مرغها و خروسها تمام بوقلمونها و غازها به اردوغان خوشامد بگویند بگو به خانه بیایند با بفرما شام با تریپ خفن فراک و به لهجهی امریکایی با تریپ من و تو و بی بی سی و وی او آ و دور بریزیم شبکهی افق را و باران را! شاید اگر سپاه نبود موشکهای بالستیک را با رقصهای باله عوض میکردند! تمام شد و رفت فروختیم پول نقد را به تخفیف تحریمی! دماوند را به جقجقهای کوکی! فردو و فردوسی را به قطعنامهای عجب زنده کردی زبان انگلیسی و پاریسی را ... شما فروختید بارانهای موسمی را به آبنبات و قیچی و ناخنگیر! ستاره را نگاه نگران شهید آوینی را به یک بسته آدامس خارجی ! شما فروختید اشکهای آرمیتا و علیرضا را به روبانی بنفش ما در ژنو سی و پنج بر هیچ باختیم حتی خیال کنید سه بر یک مثل بازی سوئد با ما یا سیصد بر یک چه فرق میکند وقتی در منطق شما یک بزرگتر از سیصد است! حالا ما ماندهایم عقابانی در جعبههای کبریت! باید از بیست درصد آگاهی خود هفده درصد را دور بریزیم! باید به انتظار پوست تخممرغ اسرائیلی بنشینیم تا سوخت هستهای ما از تل حبیب برسد لابد ... حبیبی آه حبیبی! شما را به پوست هندوانهی اتمی بشارت میدهم حبیبی آه حبیبی! اجر شما با شرکت حاج حسین سوهانی و ظریف حبیبی آه حبیبی! مگر که بود دلواپس نخست؟ غیر از امام خمینی! مگر دلواپسان عشق که بودند؟ غیر از شهیدان؟ حالا چرا دلواپسی فحش میشود؟ و مینشیند در دهان مفتی و مینشیند بر دهان جماعت انیستیتو گوگوش! و ما یادمان میرود که نام شهیدان هستهای چه بود؟ و ما فقط به کلیدهای شکسته فکر میکنیم در پشت درهای باز! و ما فقط به تویتر فکر میکنیم به فیسبوک و اینیستاگرام و یادمان رفته است هنوز روحالله عظیمترین نام است و نام این چند وزیر خارجه و این چند دور و بریهایش از یاد میروند بعد از کشیدن این همه هورا برای فتحعلی شاه قاجار! ظهور یک حسن علی منصور! حراج عشق و پپسی دوباره قطعنامهی پانصد و نود و هشت دوباره کشتیها را بار کردند اراک و فردو و باران را با هم برادران معمرالقذافی! و بار کشتیتان کنید قبر شهید شهریاری را ... و بار کشتیتان کنید پاهای قطعشده را ... و بار کشتیتان کنید شعر را و انقلاب خمینی را؟ و بار کشتیتان کنید دلواپسان زخمخوردهی این انقلاب را و پر کنید انبارهاتان را از پس ماندههای بیخیالی و بشکن بشکن و یادتان باشد اینها صاحب دارند و قهوههای فرانسوی ژنو شکلاتهای انگلیسی لوزان قیمت نان سنگک را پایین نمیکشند دارد چرخ مردم ما میچرخد دارد چرخهای پورشهها میچرخند در سال همزبانی و همدلی! سکوت نمیکنم در برابر این همه ترکمانچای این همه ترکمان قهوه و نسکافه ** تنها به خیابان میزنم با گوجه فرنگیهای لهشده و میکوبم به صورت اردوغانها به صورت روزنامههای سازشکار به صورت آقاخانهای نوری و امیرکبیرهای قلابی ... و این منم هنوز حنظلهای به نام شعر و آمدهام دوباره بوق بزنم که: آی ی ی مردم! مواظب باشید میخواهند با چند آبنبات قیچی کدخدا را خدا کنند و شیطان را برای همیشه با خدا آشتی بدهند! [ چهارشنبه 94/2/9 ] [ 11:12 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |