وبلاگ :
يک نفس با ما نشستي خانه بوي گل گرفت
يادداشت :
اندر احوالات دنيا
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
انسان
سلام.ممنون از ضعر قشنگتون
ممنون ميشم تفسير خودتون از اين شعررو هم اضافه کنيد
مخصوصا اون قسمتي که گفته
ادمي را سنگ و شيشه چرخ چون ديوانه اي
پاسخ
با سلام و تشكر از اينكه مطالب را با دقت خوانده ايد به طور خلاصه بخوام بگم اين شعر ميگه دنيا يا گذراست يا چيزي است كه حقيقت عالم نيست بلكه حقيقت عالم يه چيز ديگه است پس كسي كه دنبال اين دنيا مي رود وبدان دل مي بندد يا كور است و نمي بيند يا كر است و چيزهايي را كه درباره اين دنيا گفته مي شود نمي شنود يا ديوانه است كه به دنياي گذرا دل بسته است در اين ميان عمر ما يا مثل برق گذراست يا مثل يك شمع است كه با هر باد كوچكي خاموش مي شود يا مثل يك پروانه عمرش كوتاه است عمر در حقيقت مثل برفي است در برابر آفتاب تيرماه پس هيچ عاقلي در چنين جايگاهي مسكن نمي گزيند هيچ عاقلي در مسيل مزرعه نمي كارد كه با يك سيل احتمالي همه زحماتش بر باد برود؛ يعني اقامت در اين دنيا مثل اقامت در يك مسيل است. عمر آدم مثل شيشه است و روزگار هم مثل ديوانه اي است كه سنگي در دست دارد و هر لحظه ممكن است روزگار اين سنگ اجل را به سمت شيشه عمر ما پرتاب كند و عمر ما پايان يابد. در آخر هم دينا و نعمتهاي آن براي خداوند بيگانه است پس كسي كه مي خواهد به خدا برسد، بايد به دنيا و نعمتهاي آن دل نبندد البته سعي كردم به خلاصه ترين شكل ممكن همه ابيات را معني كنم وگرنه معارفي كه هست به نظر من بسيار بيشتر از اين حرفهاست موفق باشيد